مولانا جلال الدين محمد بلخي
در هوایت بی قرارم روز و شب
شد ز غمت خانه سودا دلم
همیشه من چنین مجنون نبودم
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
هیچ مگو
مرغ باغ ملكوت
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مرده بدم زنده شدم
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آمدهام که سر نهم
آمده ای که راز من بر همگان بیان کنی
یک نفس بی یار نتوانم نشست
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
کدام دل که بر او داغ بندگی تو نیست - غزل 1359
دزدیده چون جان می روی
دیوانه شو، دیوانه شو
گلچین اشعار مولانا
اشعار پاییزی مولانا
موسیقی در شعر مولانا
شعری عاشقانه از حضرت مولانا
غزلی زیبا از دیوان شمس مولانا
زمستان و تموز از ما جدا شد / مولانا
درس بزرگی از مکتب مولانا
رباعی از مولانا در باره ی سیمرغ :
یکی از غزل های ناب حضرت مولانا
مولانا و عینک بدبینی
در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند / حضرت مولانا
آمد ندا از آسمان / مولانا
گلچین اشعار مولانا
1.گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
گلچین اشعار مولانا
این قسمت شعر
بشنوید ای دوستان این داستان
چند سری گزیده ی ابیات:
اندر حکایات بهاران مولانا در مثنوی:
توجه به ديگران معني دهنده زندگي است
انسان معني را درجهان باقي درك مي كند
رنج برنامه اي در جهت ساختن و رشد انسان
كنترل آگاهانه خواسته ها